آنچه را که دشمن میخواهد
آنچه را که دشمن میخواهد
نویسنده: عبدالستار میرزایی 15/ 8/ 1404

آنچه را که دشمن میخواهد
مقدمه
در دنیای امروز، تهدیدهای نظامی و اقتصادی دیگر تنها ابزار سلطه نیستند. دشمنان ملتها، بهویژه ملتهای مقاوم و با پیشینهای چون ایران و افغانستان، بهخوبی دریافتهاند که فروپاشی از درون، مؤثرتر از هر حملهای از بیرون است. آنها بهجای لشکرکشی، به سراغ ذهنها میروند؛ بهجای توپ و تانک، از رسانه، شایعه، و تفرقه استفاده میکنند. آنچه را که دشمن میخواهد، جامعهای است که در آن مردم به یکدیگر بیاعتمادند، نهادها مشروعیت خود را از دست دادهاند، و امید به آینده جای خود را به یأس و انزوا داده است.
در چنین شرایطی، شناخت دقیق این تهدید و واکنش هوشمندانه به آن، نهتنها یک ضرورت سیاسی، بلکه یک وظیفه انسانی و اخلاقی است. این مقاله تلاش دارد با نگاهی تحلیلی و انسانمحور، ابعاد مختلف این تهدید را بررسی کرده و راهکارهایی برای مقابله با آن ارائه دهد.
۱. نفاق و تفرقه؛ سلاحهای خاموش اما ویرانگر
نفاق و تفرقه، برخلاف جنگهای آشکار، در سکوت و درون جامعه عمل میکنند. آنها در دل گفتوگوهای روزمره، در تیترهای رسانهها، در شبکههای اجتماعی، و حتی در نظام آموزشی نفوذ میکنند. دشمنان هوشمند، بهجای حمله مستقیم، تلاش میکنند مردم را نسبت به یکدیگر بدبین کنند، اعتماد به نهادها را از بین ببرند، و حس تعلق ملی را تضعیف نمایند.
آنچه را که دشمن میخواهد، جامعهای است که در آن «ما» جای خود را به «من» داده است؛ جایی که هر گروه، دیگری را تهدید میبیند، نه هموطن. این وضعیت، بهتدریج، بنیانهای همبستگی اجتماعی را از بین میبرد و جامعه را به مجموعهای از جزایر پراکنده تبدیل میکند.
در چنین فضایی، حتی کوچکترین اختلافها به بحرانهای بزرگ تبدیل میشوند. سوءتفاهمها، بهجای حل شدن، به نفرت و خشونت میانجامند. دشمن، بدون آنکه گلولهای شلیک کند، به هدف خود میرسد: جامعهای فروپاشیده از درون.
۲. ایران و افغانستان؛ دو ملت، یک درد مشترک
ایران
ایران، با پیشینهای هزارساله از تمدن، فرهنگ و مقاومت، امروز با چالشهایی چندلایه مواجه است. شکافهای سیاسی، اقتصادی و نسلی، در کنار فشارهای خارجی، جامعه را در معرض فرسایش قرار دادهاند. رسانههایی که باید آینه حقیقت باشند، گاه به ابزارهای جناحی تبدیل شدهاند. فضای مجازی، بهجای تقویت همبستگی، به میدان جنگ روانی بدل شده است. در چنین شرایطی، آنچه را که دشمن میخواهد، بهتدریج محقق میشود: جامعهای خسته، متفرق و بیاعتماد.
افزایش فاصله میان نسلها، بیاعتمادی به نهادهای رسمی، و کاهش مشارکت اجتماعی، نشانههایی از این فرسایش هستند. اگر این روند ادامه یابد، نهتنها انسجام ملی آسیب میبیند، بلکه ظرفیت کشور برای مقابله با تهدیدات خارجی نیز تضعیف میشود.
افغانستان
افغانستان، سرزمینی که قرنها با شعر، عرفان و مقاومت زیسته، نیم قرن میشود، زیر فشار جنگ، فقر و بیثباتی سیاسی قرار دارد. اختلافات قومی و مذهبی، که ریشه در تاریخ دارند؛ اما توسط نیروهای خارجی تشدید شدهاند، مانع از شکلگیری یک هویت ملی فراگیر شدهاند. دشمنان این ملت، با بهرهگیری از رسانههای فرامرزی و شبکههای نفوذ، تلاش میکنند امید را از دل مردم بزدایند. آنچه را که دشمن میخواهد، افغانستانی است که در آن هیچکس به آینده باور ندارد. ملت افغانستان تحت عنوان: اقوام، مذاهب، نژادها، احزاب در این کشور از فرصت به تهدید تبدل شده است و هر طیف از جامعه طیف دیگر را به چشم تهدید مینگرند نه فرصت.
در کنار این، مهاجرت گسترده نخبگان، کاهش دسترسی به آموزش، و نبود فرصتهای برابر، شکافهای اجتماعی را عمیقتر کردهاند. اگر این روند مهار نشود، افغانستان در معرض خطر از دست دادن نسل آینده خود قرار خواهد گرفت—و این دقیقاً همان چیزیست که دشمن میخواهد.
۳. نقش رسانهها؛ یا پل، یا پرتگاه
رسانهها، چه سنتی و چه دیجیتال، امروز بیش از هر زمان دیگری قدرت دارند. آنها میتوانند ملتها را متحد کنند یا از هم بپاشند. وقتی رسانهها به جای حقیقت، روایتهای جهتدار را منتشر میکنند؛ وقتی به جای نقد منصفانه، به تخریب شخصیتها میپردازند؛ و وقتی به جای تقویت گفتوگو، به دوقطبیسازی دامن میزنند، عملاً در مسیر تحقق آنچه را که دشمن میخواهد حرکت میکنند.
در ایران و افغانستان، رسانهها باید نقش خود را بازتعریف کنند. آنها باید به جای تکرار روایتهای رسمی یا جناحی، به دنبال حقیقت، عدالت و گفتوگوی ملی باشند. رسانهای که تنها یک صدا را بازتاب میدهد، نهتنها بیاعتماد میشود، بلکه به ابزار تفرقه بدل میگردد.
از سوی دیگر، مردم نیز باید سواد رسانهای خود را افزایش دهند. تشخیص خبر درست از نادرست، پرهیز از بازنشر شایعات، و حمایت از رسانههای مستقل و مسئول، از جمله وظایف شهروندی در عصر اطلاعات است.
۴. مسئولیت دولتها؛ مدیریت اختلاف، نه حذف آن
دولتها باید بپذیرند که اختلاف، نشانه پویایی جامعه است. اما هنر حکمرانی، در مدیریت این اختلافات است، نه در سرکوب آنها. حذف صداهای منتقد، نادیده گرفتن مطالبات اجتماعی، و تقویت رسانههای یکسویه، نهتنها بحران را حل نمیکند، بلکه آن را به عمق جامعه میبرد.
آنچه را که دشمن میخواهد، دولتی است که به جای شنیدن، میترسد؛ به جای اصلاح، انکار میکند؛ و به جای گفتوگو، تقابل میآفریند. در مقابل، دولتی که به مردم اعتماد دارد، از نقد استقبال میکند، و به دنبال گفتوگوی ملی است، میتواند در برابر هر تهدیدی ایستادگی کند.
در ایران و افغانستان، دولتها باید به جای تمرکز بر کنترل، به توانمندسازی جامعه بیندیشند. شفافیت، پاسخگویی، و عدالت اجتماعی، سه ستون اصلی بازسازی اعتماد عمومی هستند.
۵. نقش مردم؛ آگاهی، مشارکت، مدارا
مردم، بهعنوان صاحبان اصلی کشور، باید بدانند که آنچه را که دشمن میخواهد، بیاعتمادی، بیتفاوتی، و انفعال است. در برابر این تهدید، افزایش سواد رسانهای، تقویت روحیه مدارا، و مشارکت فعال در امور اجتماعی، ضروری است. مردم باید از دامن زدن به شایعات، نفرتپراکنی، و تخریب متقابل پرهیز کنند و به جای تقابل، به تفاهم روی آورند.
در ایران و افغانستان، مردم بارها نشان دادهاند که در لحظات بحرانی، میتوانند فراتر از اختلافات، به وحدت برسند. این سرمایه اجتماعی، باید حفظ و تقویت شود. هر شهروند، با رفتار روزمرهاش، میتواند یا در مسیر تحقق خواسته دشمن حرکت کند، یا در مسیر ساختن آیندهای بهتر.
نتیجهگیری
در جهانی که جنگها دیگر فقط با سلاح نیستند، بلکه با کلمات، تصاویر و روایتها انجام میشوند، بزرگترین پیروزی دشمن، شکستن انسجام درونی یک ملت است. ایران و افغانستان، با همه تفاوتها، در این نقطه به هم میرسند: هر دو زیر فشار نفاق و تفرقهاند، و هر دو نیازمند بازسازی اعتماد و همبستگی.
اگر دولتها با درایت، رسانهها با مسئولیت، و مردم با آگاهی عمل کنند، آنچه را که دشمن میخواهد، هرگز محقق نخواهد شد. بلکه آنچه را که ملت میخواهد—آزادی، عدالت، امنیت و پیشرفت—به واقعیت خواهد پیوست.
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر